مترو

مـــــــــترو
لری خوش تیپ درتهران روزی سوارمتروشد باسختی وزور
مسا فرها همه رو کله هم فشارآورده اندبرهم چه ناجور
بدوگفتند: بیکاری آقا جان زشهرخود شدی آواره ودور ؟
بگفتا : من لری آگاه هستم نیم جون این جوانان پرازشور
که از بهر هوس آیم به جایی " خبرجمع می کنم درباره گور"
مدام بودم هراسان ازشب قبر فشاراولین شب را به دستور
اما چون آمدم تهران به مترو سوارگشتم شدم باترس مهجور
برای امتحان ماندم به تهران وگرنه میزند هردم دلم شور
که برگردم به شهر ناز نینم شدم این جند روز بیمارو رنجور
به مترو "دادگر" دیدم فشاری که گور-پیشش بودبی زوروپرنور
+ نوشته شده در یکشنبه یکم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 12:35 توسط محمدرضا دادگرنژاد
|