ضرب المثل ها
تفسيريك ضرب المثل بختياري
رهدُم دِرارُم خينِ كا شمس الدينِه زِسَرُم دِرَوُردِن كُلَه نِمِدينِه
درزمان هاي نه چندان دور خاني ازخوانين هفت لنگ به نام كا شمس الدين به دست يكي ازافراد چهارلنگ كشته شد. پسرمقتول به قصدانتقام خون پدراسب و زين و يراق تهيه و گرز اَرزِني و قمه وسايرادوات و مهمات مرسوم درآن زمان تدارك ديده و پاي درراه نهادو ازهمه حلاليت خواست و ازايل
جدا شد. درراه به يكي ازبزرگان چهارلنگ برخوردكردكه با خدم و حشم ونوكرو ديگرملازم به قصدتجارت به جايي ميرفت. خان پس ازوقوف برنيت پسرمقتول دستوراورا دستگيروبه درخت كناري بستندوباتركه بجان اوافتادندوزلف هايش بتراشيدندوبي شال وكلاه وچوغا و دبيت بصورت چواسِه برپشت اسب بستندوتحت الحفظ تا ورودي ايلش بازگرداندند. ايل بسوي جوان جوياي نام وناكام يورش بردندوپرسان كه ماوقع راحكايت كند. جوان كه ازشرمندگي وواماندگي ازانتقام بحالت نيمه ديوانه درآمده بود با گريه بيت گونه زيررا زيرلب نجواكرد و روايت كنند كه تالحظه مرگ اين بيت اززبانش نيفتاد:
رهدُم دِرارُم خينِ كا شمس الدينِه زِسَرُم دِرَوُردِن كُلَه نِمِدينِه
پانويس ها: چواسه= سر و ته . برعكس