قهر و آشتی
کلمات مترادف
کلمه ازمن معنی از شما.
تا هفته دیگه(چهارشنبه) وقت دارین معنی این اصطلاحات مترادف را
پیداکنیدودرقسمت "نظردهید" همین صفحه بنویسیدو جایزه ای
ازمابگیرید. وجدانا ازکسی کمک نگیرین
Kel-o-gaale
Gaz=o=gooz
Rip-o-raap
Zert-o-pert
Sard-o-sul
Jigh-o-vigh
Chip=o=chaap
Aas-o-kaas
Dang-o-fang
Terd=o=verd
Shit-o-shaat
Sord-o-bord
Hoshk-o-kul
Tash-o-bargh
hav-o-ghav
Darf-o-dul
Chap-o-chul
Pak-o-puz
Gahr-o-ghahr
Chok-o-rok
Zel-o-pel
Khol-o-chel
Lik-o-laak
Chos-o-fes
Hird-o-chul
ماجراهای فتلا
روایت کنندکه شبی دیرهنگام وپاسی ازشام فتلابقصدرفتن به ام آی اس
به فلکه چهارشیررسیدی ودکانها همه بسته دیدی و گاراژمسارفربری هم
نه بجهت دیرمجال بودن که بل بجهت تمام کردن کیسه پلاستیکی بودکه
ازرفتن به ام آی اس سرباززدند و صدسربازهم قادربه اجبارآنهانبودی چون
که یکی ازملزومات سفروناجی مسافرین ازبالاپایین رفتن مینی بوس و
کندالی های بس عمیق بویژه در درخزینه و اوگنجی و او گه و ..... که در
مصرف کیسه پلاستیک یا بهمان گویش فتلا "شف شغو" نقش بسزایی
دارندوفروشندگان شف شفو دارایی خودرا مدیون اول بوی مینی بوسهای
او-ام و بعد این کندالی میدانند.
الغرض فتلا رااجبارافتادکه همانجادرگوشه ای ازمیدان چهارشیرچندساعت
مانده به صبح را کپیده و بهنگام سپیده به گاراژرفته بلیطی خریده ودر او-
ام رستم خزیده و به دیارش برود. ساکش رازیرسرنهاده وپاها گشاده
وشلال روی چمن ها به یه تف کنان خو مرگش درربود. صبح با صدای
جاروکار ارخواب پریدی و ساک زیرسرنیدی و زمین وزمان رابه فوش و
فضیت کشیدی که ای داد ای هوار :
-ساکمه بامکینه ریش تراشی و زیرشولاری وسیگارام و من جیویم (موبایل) همه ر هدن.
ناچار ازجابرخاست و چهارتا شیر سنگی رامخاطب قراداد وفریاد زد:
-- آهای تف من ری هرچارتاتون عرضتون چند سگ آقام عبدلا نبید. خاک به سرتون
و باگرزبلیتی دوضربه به باسن جاروکار بیگناه عرب زدوهمانطوردرسایه
روشن جاده میدوید جاروکار را خطاب قرارداد وگفت :
-- تونه خدا مونه بوخش عصوانی بیدم تو هم دم بارت گرزم بیدی دی چاره نداشتم!!!!!! حلالم کن.....
مصلحت
چوپاني گله را به صحرا برد .به درخت گردوي تنومندي رسيد. از آن بالا رفت و به چيدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختي در گرفت، خواست فرود آيد، ترسيد. باد شاخه اي را كه چوپان روي آن بود به اين طرف و آن طرف مي برد. ديد نزديك است كه بيفتد و دست و پايش بشكند. مستاصل شد...از دور بقعه امامزاده اي را ديد و گفت:
-اي امام زاده گَلُمِه نذرت اِكُُنُم ، از ئي درخت سالم بيارُم پایین...
قدري باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوي تري دست زد و جاي پايي پيدا كرده و خود را محكم گرفت وگفت:
-اي امام زاده خدا راضي ني بو كه زن و بچه مو بيچاره ها از تنگي و خواري بميرن و تو همه گله نِه صاحب آبوي!!! نصف گله نِه بِت اِدُم و نصف ديس سي خُم...
قدري پايين تر آمد. وقتي كه نزديك تنه درخت رسيد گفت:
-اي امام زاده نصف گله نِه چطوري اِخوي ضَفت بكني؟ همه سونه ا خُم ضَفت اِ كنم. در عوضس كشك و پشم نصف گله نِه اِدُم به خُت.
وقتي كمي پايين تر آمد گفت:
-بالاخره چوپونَم كه بي مِزد ني بو. كشكِش سي تو، پشمِش سي مو بعوض دستمِزد.
وقتي باقي تنه را سُرخورد و پايش به زمين رسيد نگاهي به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
-مرد حسابي چه كشكي چه پشمي؟ مُ ز هول خُم يه غلطي كردُم
غلط زيادي كه جريمه نداره!!!!!